ضرب المثل های کرمانجی

از کتاب پند کرمانجی / آقای احمد عضدی
ژَ اَسبِِ خَلکِ گَرِ زو داکَوي
از اسب ديگران بايد زود پياده شد .

ژَ اِش طِم ، اَو دَوِ نُوَ ناوَ
من از آسياب مي آيم ، او مي گويد نوبت نيست .

ژِن که بَلانَه ، تو مال بِ بَلا نَوَ
زن که بلاست اما هيچ خانه اي بي بلا باشد .

کر ، مَگر ژَ زِرُّوَ گَرِ وَ زِکِ خَه دا لِه خي
چاقو مگر از طلا بود بايد به شکم خود بزني .

بِطِرس ژَ آرِ بِ تُتُون
از آتش بي دود بترس .

بَق وَآوِِّ چاق ناوَ
قورباغه با آب چاق نمي شود .

با خَدِ خِزان بِدَ گُرِّ وَ
بگذار خداوند فرزند بدهد کچل باشد .

با دار هَوَ بَلک و باش بِرِژَ
بگذار درخت باشد برگ و سر شاخه اش بريزد .

تا نان جِه نَه خوي ، قَدرِ نان گَنِم نِزاني
تا نان جو نخوري ارزش نان گندم را نمي داني .

پيواز آوِّرويِ مالانَه ، يه خانيان دالانَه
پياز آبروي خانه هاست ، مال خانه هم ايوان اوست .

دَوَّ گِرَ ، بار ِوي ژِ گِرَ
شتر بزرگ است بارش هم بيشتر است .

دينُ بِرَو که جايل هات
ديوانه فرار کن که جوان آمد .

بدون پاسخ to “ضرب المثل های کرمانجی”

  1. عيسي Says:

    خيلي سايت جالب و پرباري داريد ممنونم

  2. منصور کورد Says:

    من خودم کردم ولی اگر باور می کنی این ضرب المثل هایی که نوشته ای اصلاً واضح نیست اگر می خواهی ضرب المثل کردی بهت بدم من رو آد کن bye

بیان دیدگاه